عشق یعنی مستی و دیوانگی
عشق یعنی با جهان بیگانگی
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده با چشمان تر
عشق یعنی سر به دار آویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی درجهان رسوا شدن
عشق یعنی سُست و بی پروا شدن
عشق یعنی سوختن با ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن
عشق یعنی انتظار و انتظار
عشق یعنی هرچه بینی عکس یار
عشق یعنی دیده بر در دوختن
عشق یعنی در فراقش سوختن
عشق یعنی لحظه های التهاب
عشق یعنی لحظه های ناب ناب
عشق یعنی با پرستو پر زدن
عشق یعنی آب بر آذر زدن
عشق یعنی، سوز نَی، آه شبان
عشق یعنی معنی رنگین کمان
عشق یعنی شاعری دل سوخته
عشق یعنی آتشی افروخته
عشق یعنی با گلی گفتن سخن
عشق یعنی خون لاله بر چمن
عشق یعنی شعله بر خرمن زدن
عشق یعنی رسم دل بر هم زدن
عشق یعنی یک تیمم,یک نماز
عشق یعنی عالمی راز و نیاز
نمیدونم انسانهای دیگه هم مثل من هستند!؟!
یا فقط گروه خاصی از ادمها این ویژگی رو دارند
البته این ویژگی دایمی نیست و در برخی شرایط تشدید میشه
درست وقت هایی که خدا میخواد و تو خیلی نیاز داری!
منظورم از این ویژگی ذهن خوانیه؛
گاهی اینقدر صدای ذهن طرف رو بلند میشنوم که خودم هم تعجب میکنم!
جالب اینجاست که می شنوم منو با چه القابی در ذهن شون صدا میکنند
البته وقتی با واقعیت روبرو میشی، طبیعیه که یه کم ناراحت بشی
و به این پی می برم که تعداد زیادی از ما انسانها چقدر عمل و دل مون متفاوته
مثلا در رفتار مون با اطرافیان ادب میکنیم؛ اما در دل و ذهن مون افراد رو چگونه خطاب می کنیم!
شاید ظاهرا با ببخشید و عزیزم و خانم و جناب فلان همدیگر رو صدا کنیم ولی وقتی در موردش فکر میکنیم میگیم
این دختره امروز اینطوریه
یا قیافه اش رو ببین!
ذهن خوانی قدرت معرکه ای است که با دارا بودنش میتونی موفق تر باشی
و خیلی علاقه دارم بدونم چطور میشه این قدرت رو تقویت کرد.
گوی آینده نگر، همون چیزیه که توی کارتون ها و فیلم های علمی و تخیلی مثل مجموعه ی ارباب حلقه ها دیدیم.
خیلی ها دلشون میخواد از اون گوی ها داشته باشند، شاید عده ای هم براش تلاش میکنند،از رمل و اسطلاب تا فال و ... اما هر انسانی یک گوی آینده نگر داره و کمتر بهش توجه میکنه
میشه گفت تقریبا برای همه ی ادم ها پیش اومده؛ اتفاقی که امروز براشون پیش اومده، قبلا یک یا چند بار اون رو دیدن.
این نعمت بزرگ خدا که در قرآن هم بهش اشاره شده خواب است.
گاهی یک خواب مثل تعبیرش پیش میره و یا عین اونچه در خواب دیدیم برامون اتفاق می افته در حالی که هنوز هیچ خبری از یک اتفاق در زندگی نیست و شما خواب میبینید و در روزهای بعد خواب شما به واقعیت می پیونده!
خواب دیدن و شبها،برای من؛ مثل سفر کردن به دنیای دیگه ای است در حالی که رمز و راز اون دنیا رو نمیدونم ولی این سفر به شدت میتونه جذاب باشه مخصوصا اگر خواب های خوبی دیده باشی.
روزهای بعد که تصویر دیده شده در خواب جلوی چشم هات مهیا میشه از شدت تعجب فقط میشه گفت سبحان الله
سوالات زیادی درباره ی خواب دارم اینکه چطور اتفاقاتی که هنوز در این دنیا نیوفتاده در خواب میبینیم و این نشون نمیده که همه چیز از قبل طراحی شده و ما فقط بازیگر هستیم؟
در لوح محفوط چه چیزهایی نوشته شده، داستان زندگی ما یا اعمال ما؟
زندگی بعد از مرگ در دنیایی است که در زمان خواب اونجا هستیم؟
روح تا چه حد اجازه ی دسترسی به اطلاعات آینده داره؟
چه اعمالی باعث تشدید نیروی آینده نگری روح در خواب میشه؟
نقلی از ابن سیرین شنیدم که گفته شده بود:
در زمان جوانی ابن سیرین در موقعیتی شبیه به حضرت یوسف قرار میگیره و مقدمات گناهی از جنس شهوت براش پیش میاد ولی
ابن سیرین از اون گناه صرف نظر میکنه و از اون زمان به بعد جوانی میشه که خوابها رو تعبیر میکرده و تبدیل میشه به یک معبر معروف و معتبر خوابها
ترک گناهی مثل شهوت، باعث رشد جوانی میشه که بعد از قرنها هم یک معبر معتبر به حساب میاد
خیلی دوست دارم ربط اعمال با خواب ها رو بدونم و البته دنبال منبعی در این زمینه ام .
داشتن گوی قوی آینده نگر در زندگی میتونه به بهبود کیفیت زندگی و جلو بودن از دیگران کمک کنه
اینکه محاسبه ی نفس و مراقبت از اعمال باعث رشد انسان میشه فقط مربوط به آخرت نیست، ظاهرا پیشرفت انسان در دنیا رو هم شامل میشه
حالا تصور کنید تمام افراد یک جامعه به خاطر کنترل اعمال و محاسبه ی نفس شون برای خدا پیشرفت کنند، اینجاست که یک شهر و یک جامعه رشد میکنه اون هم از نوع تصاعدی
حالا که 22 ساله ام ، درست نصفی از زندگی ام را با تو بوده ام و نصفی را از نعمت وجودت محروم بودم و خدا را سپاس میگویم
به خاطر داشتن بهترین برادر و نیکوکارترین و مهربانترین برادرم در میان سه برادرم که تو باشی محسن جان
دوست ایام خوشی و ناخوشی و یار روزها و همدم بعدازظهرهایم و هم جوار شبهایم دلم لحظه ای از محبت و دوست داشتنت
جا نزده و هرگز فراموشت نمیکنم و امیدم برای پس از مرگ دیدار توست درحالی که درجوار پروردگارمان باشیم
از یوسف برایت بگویم ؛ زمانی که برادرانش او را به چاه و قعر تاریکی می انداختند به انها گفت همیشه فکر میکردم با وجود برادران
قدرتمندی چون شما هرگز در زندگی بی یار و بی پناه نمیشوم حال دریافتم که اشتباهم همین بوده
و تنها خداست که مرا یاری میدهد نه شما برادران
محسن جان از هنگامی که مرا ترک کردی بارها با خود گفته ها را یاد میکردم که هر کس من و تو را میشناخت میگفت
عجیب است این نزدیکی و عشق میان این خواهر و برادر انها یک روح اند در دو قالب و
یادم میاید زمانی را که خاطرم از معلم یا دوستی ازرده میشد و تو میگفتی فقط اسمش را بگو تا خودم حسابش را برسم
محسن جان برادر مهربانم که مثال صادق نامت نیکوکار هستی ؛ بارها به فکر فرورفتم که حکمت دوری ما و جدایی مان
میان این دنیا و انجا چیست؟
خدا به من چه چیز را میخواست یاد بدهد؟
تا اینکه به گذشته ای که تو را از دست دادم تا به حال اندیشیدم و به خاطرم افتاد زمانی که تو رفتی در دلم کنار غصه ای که تا الان
حملش میکنم نگرانی ای از جنس بی پناهی بود و اضطرابی از نبودن برادری که پشتیبانم باشد و در مصائب یاری ام کند
و مشکلاتم را در ایام نبودنت به یاد اوردم ؛ دیدم که هرجا از او کمک خواستم سریع دستم را گرفت و هرجا که یاری نداشتم یارم شد
و در هنگام اشک ریزان همنشین و مونس شد و زمانی که خطایی کردم و یا وقتی که فراموشش کردم و در برهه ای حساس بودم و
ابرویم درخطر بود نه تنها با من مقابله به مثل نکرد بلکه دستم را گرفت و یاری ام داد و به بهترین نوع ممکن راهنمایی و نجاتم داد
تا اینکه او بهترین دوست و یاورم شد حتی بهترین برادر و مونسم شد از تو هم بهتر محسن جان
و فهمیدم حکمت رفتنت از پیشم شاید این باشد که خدا تو را از من گرفت ؛ اما خودش را به من داد و من اشتباه یوسف ع را تکرار کرده بودم
که تو را پناه و پشتیبان خود گرفتم نه او را
دوستت دارم بهترین برادرم
این شعرم در زیر این مطلب میارم تا یادی بشه از شهدا و جانبازان عزیز 8 سال دفاع مقدس
عده ای در خون و آتش، عـــــده ای در پول خلق
هر دو رقصیدند، اما این کجـــــا و آن کجـــــا؟
- شما بیایید کیوسک روزنامهفروشیها را نگاه کنید. الان مثلا اگر لوگوی روزنامههای آرمان، آفتاب یزد، شرق، مردمسالاری، اعتماد، ایران و... را از بالای صفحه روزنامه حذف کنیم، چه اتفاقی میافتد؟ اگر متن روزنامهها را کنار هم بگذاریم، کسی میفهمد این متن متعلق به کدام روزنامه است؟ آیا کسی تفاوت اینها با یکدیگر را حس میکند؟ نه! چون این روزنامهها همگی زبان یکسانی برای ارائه مطلبشان دارند.
- بودریار منکر جنگ اول خلیج فارس میشود و در مقالهای مینویسد که این جنگ، کاملا ساخته و پرداخته رسانهها بوده است و آنها چنین جنگی را برای ما تصویر کردند. بنابراین آنچه که ما از واقعیت و جهان واقعی میبینیم در واقع تصویری است که به ما نشان داده میشود.
- در هیچیک از رسانههای ما نمیبینید که صدای مخالف و یا منتقدی دیده شود حال آنکه آن صدا، خوب یا بد، یک واقعیت اجتماعی موجود است. برای مثال نمیشود انصار حزبالله را ندید و نمیشود خاتمی یا هاشمی را هر چقدر هم که شما منتقدش باشید؛ فراموش کرد. اینها بالاخره یک واقعیت اجتماعی است که باید به آنها بپردازید و در زمین رسانهای خود آنها را بازی دهید نه اینکه به دلیل مصالح خود، او را حذف کنید!
- در ژاپنی که 127 میلیون نفر جمعیت دارد، مجموع تیراژ روزنامهها 69 میلیون است، یعنی بیش از نصف جمعیت کشور ژاپن. حالا شما ببینید در یک مناظره تلویزیونی با موضوع مطبوعات عنوان میشود که کل تیراژ روزنامهها در ایران یک میلیون و دویست هزار نسخه است که از این مقدار هم غالب تیراژ، مربوط به روزنامه همشهری و ضمیمه نیازمندیها است. جالب توجه آنکه در آن مناظره مدیر مسؤول یک روزنامه سراسری میآید و میگوید که تیراژ روزنامهاش 5000 نسخه است؛ یعنی در جامعه 75 میلیونی تنها 5000 نفر این روزنامه را میخوانند؛ حالا اینکه برگشتیهای این روزنامه چقدر است بماند، به نظر شما این روزنامه یا هر روزنامهای با این تیراژ چه واقعیت اجتماعی را میتواند بسازد؟
- دلیل سومی که ما میگوییم در ایران دچار عقبماندگی رسانهای هستیم آن است که «فکر میکنیم با رسانه میتوانیم هر کاری بکنیم.» این تصور غلط ناشی از یک عقبه تاریخی است که بهصورت اخص در دوران دوم خرداد در سالهای 76 به بعد از طریق روزنامهها اعمال میشد. امروز نیز رسانههای اصلاحطلب همچنان در آن تاریخ باقی ماندهاند و در سال 92 رویه سال 77 را طی میکنند.
- شما 2 سبک خبری تلویزیون را نگاه کنید؛ یکی اخبار سراسری 21 و یکی اخبار 20:30. در اخبار سراسری 21 آنقدر این اعمال مصالح زیاد است که گاها اصل خبر و واقعیتی که باید منتقل شود فراموش میشود. ولی اخبار 20:30 را ببینید، همان اخبار را با کنار گذاشتن بخشی از این مصالح ارائه میکند و اتفاقا جامعه بیشتر از آن استقبال میکند. چرا اخبار 20:30 متولد میشود؟ چون این نقیصه را که در اخبار 21 وجود دارد برطرف کند و الا منابع و منافع همه این اخبار که یکی است. در کل باید گفت صاحبان یک رسانه باید بدانند از برآیند عمل رسانه به نفع خودشان استفاده کنند نه اینکه همه مصالح را در یک خبر یا درباره یک پدیدار پیاده کنند.
- یک مثال جامع درباره فهم کار رسانهای همین توافقنامه ژنو است. دولت تمام تلاش خود را گذاشت تا دوگانه «توافق» و «عدم توافق» را به مساله اجتماعی تبدیل کند. در حالی که شناخت کار رسانهای درست از سوی جریانات منتقد باید این دوگانه را تبدیل به «توافق خوب» و «توافق بد» میکرد اما تمام تلاش رسانههای منتقد، معطوف به مخالفت با اصل توافق شد. رسانههای منتقد باید هزینه و فایده توافق را در دو کفه ترازو بهصورت مستمر مطرح میکردند تا واقعیت اجتماعی مطلوبشان را برای مخاطب میساختند و در بزنگاه از آن استفاده میکردند. ببینید! آمریکاییها یک مثلی دارند که میگویند «معامله نکردن بهتر از معامله بد کردن است.» در این توافق هم وقتی هزینههای توافق سنگین میشد و واقعیت اجتماعی ساخته شده باعث میشد این توافق به یک توافق بد تعبیر شود، آن موقع میتوانستید این تحلیل را ارائه دهید که توافق نکردن بهتر است.
و سنگینى ترازوى اعمال را جستجو نمودم، پس آن را در گواهى به یگانگى خدا تعالى و رسالت حضرت محمد (ص) یافتم
استان کردستان با گستردگی 28.203 کیلومتر مربع در غرب ایران قرار دارد. این استان که در دامنهها و دشتهای پراکنده سلسله جبال زاگرس میانی قرار گرفته، از شمال به استانهای آذربایجان غربی و زنجان، از شرق به همدان و زنجان، از جنوب به استان کرمانشاه و از غرب به کشور عراق محدود است. کردستان مکان و سرزمین کردهاست. بر اساس اسناد تاریخی کلمه کردستان برای اولین بار بطور رسمی در دوران سلجوقیان بکار رفته است. مرکز این استان، شهر سنندج است. شهرستانهای این استان عبارتند از: بانه، بیجار، دهگلان، دیواندره، سروآباد، سقز، سنندج، قروه، کامیاران و مریوان.
كردستان بخشی از سرزمینی است كه تحت حكومت مادها اداره میشده است. بر اساس برخی بررسیهای تاریخی كردها یكی از مشتقات مشهور نژاد آریایی هستند كه از حدود ۲۰۰۰ سال پیش از میلاد مسیح از شرق به ایران وارد شده و به شمال غربی و مشرق دریاچه ارومیه مهاجرت کردهاند.
مركز استان كردستان شهر سنندج است كه در فاصله ۵۲۰ كیلومتری جنوب غربی تهران قرار دارد كه بنیاد جدید آن در سال ۱۰۴۶ هجری قمری توسط سلیمان خان اردلان پایه گذاری شد.
در تقسیمات روزگار صفویه، كردستان ولایتی است كه از ولایت كرمانشان جدا و شامل چهار حاكم نشین خورخوره، جوانرود، اورامان و الكاء بانه بود.
بیشتر جنگلهای استان کردستان در اطراف شهرهای بانه و مریوان واقع شده و بعد از جنگلهای شمال ایران در درجه دوم اهمیت قرار دارد. در حال حاضر جنگلهای استان به صورت درختچه و بوتههای پراکنده درآمدهاند. معروفترین درختان جنگلی این جنگلها بلوط، گلابی، گردو، سیب وحشی، پسته وحشی، زالزالک، آلبالو جنگلی، نارون، افرا و درختهایی مانند گز و بید وحشی در کنار رودخانه هستند.
استان كردستان با داشتن اقلیم منحصر به فرد تنوع زیستی زیبایی را (گیاهی و جانوری) در خود جای داده است. آب و هوای استان دارای ویژگیهای اقلیم معتدل سرد است. وجود ارتفاعات و درههای ژرف و وزش باد غربی پوششهای گیاهی غنی و متنوع و زیبایی را در كردستان به وجود آورده است.
آب و هوای استان در ناحیه شمالی آب و هوای نسبتا سرد و در نواحی جنوبی معتدل كوهستانی است. کردستان دارای فلاتهای مرتفع و خشك و دشتهای حاصلخیز مانند دشت مریوان، دشت اوباتو، دشت ئیلاق یا دهگلان، دشت قروه و دشت كامیاران است.
مراتع و فضاهای گردشگری زیادی در این استان وجود دارد كه در فصلهای بهار و تابستان بهترین آب و هوا را داشته و زیبایی طبیعت آن زبانزد خاص و عام است.
پالنگان یکی از روستاهای دهستان ژاورود از توابع شهرستان کامیاران در استان کردستان است و در ۴۷ کیلومتری شمالغرب این شهر و در دره تنگیور قرار دارد. این روستا علاوه بر داشتن معماری زیبا، دارای چشمهها، آبشارها و طبیعتی سرشار از زیبایی منحصر به فرد در استان کردستان است و در کنار رودخانهای قرار گرفته که به رودخانه سیروان می پیوندد.
نقاط دیدنی و جذاب شهرستان کامیاران عبارتاند از روستای تاریخی پالنگان، دریاچه سد گاوشان، تفریحگاه جنگلی کوبگار، چشمه آب معدنی بایسپرنه، داریمام، کتیبه باستانی تنگی ور، تپه تیانه، تپه توبره ریز، نقش برجسته و سنگ نبشته اورامان، چشمه آب معدنی گواز، رودخانه تنگی ور، مقبره شیخ عباس کومائین، مقبره حضرت عکاشه.
عمارت آصف وزیری (موزه خانه کُرد) یکی از عمارات زیبای سنندج است که در دوره صفویه بنا شده است. این بنا دارای سبک معماری زیبا و منحصر به فردی است که در گچ بریها، ارسیهای قدیمی، سنگهای تراشیده، آجرهای تراش و طاقهایی هلالی و جناقی آن نهایت مهارت به کار برده شده است.
در میان نقاط دیدنی استان کردستان، شهر مرزی مریوان و دریاچه زریوار آن شناخته شده هستند. این منطقه توریستی و جذاب در فاصله ۱۲۵ کیلومتری شمالغربی سنندج مرکز استان کردستان و در فاصله ۲۰ کیلومتری مرز مشترک ایران با عراق واقع شده است.
روستای اورامانات: اورامانات به معنی سرزمین اهورایى نام منطقهای کوهستانی در استان کردستان ایران و عراق با درههای پرپیچ و خم و عمیق و رودبارهای متعدد است. خانههاى روستای اورامانات با سنگ و اغلب به صورت خشكه و به صورت پلكانى ساخته شده است.
جشنها و آیینهایی كه در میانكردان مرسوم است در برگیرنده جشنهای مذهبی، قومی و باستانی است كه ریشه در باورهای كهن مردم دارد و اغلب تاریخی و پارهای اسطورهای هستند.
روستای سلین، یکی از روستاهای زیبای هورامان کردستان ایران است. روستای سلین دارای بافتی کمانی است که الگوی ساخت آن از روی رودخانهی سیروان که در پایین این روستا جریان دارد برگرفته شده است.
برای تعطیلات بهاره چه فکری کردهاید؟ اگر از آلودگی و شلوغی شهرهای پرجمعیت خسته شده یا نیاز به تغییر آبوهوا دارید، شاید مقصد بعدی شما هم یکی شهرها و مکانهایی باشد که قصد معرفی آنها را داریم. در این سفرنامه کوتاه، شما را با تعدادی از مناطق زیبا و آرامشبخش دنیا آشنا میکنیم تعطیلات یعنی مجالی برای دور شدن از شلوغی و شتاب حاکم بر زندگی امروز ما و اینکه تمامی استرسها را برای مدتی هر چند کوتاه، کنار بگذاریم؛ و بهترین روش برای این کار، سفر به مناطق آرامشبخش جهان میباشد. این مناطق به داشتن سواحل تمیز، جنگلهای بکر و دست نخورده، جمعیت توریستی اندک و البته آبوهوای مناسب برای فعالیت در هوای آزاد، به خود میبالند. از جزایر ویرجین گرفته تا بالی و حتی جزیره مرموز ایستر، مقصدهای توریستی مناسب برای استراحت و تمدد اعصاب به شمار میروند. کوای قدیمیترین جزیره در میان مجموعه جزایر هاوایی بوده و در آن بر خلاف سایر جزایر، از اقامتگاههای مجلل و سواحل شلوغ خبری نیست. پس در واقع این جزیره چه چیزی برای عرضه دارد؟ سواحلی بکر و طبیعتی دست نخورده. اینجا مکانی ایدهآل برای آندسته مسافرینی است که میخواهند فقط استراحت کرده و از هیاهوی معمول تعطیلات به دور باشند. در این جزیره، تنها دو اتوبان وجود داشته و میبایست برای بازدید از بیشتر نقاط دیدنی پیاده روی کرد. در واقع این محل، پاداش کسانی است که میخواهند یک روز کامل در دل طبیعت، به حال خود رها شوند. فیجی به عنوان یکی از آرامشبخش ترین اماکن جهان معروف شده است؛ بویژه این جزیره که دومین جزیره بزرگ فیجی است. اما مزیتی که این جزیره را برای مسافرین خسته ایدهآل نموده، حس آسودگی خاطر و انزوایی است که برای آنان به ارمغان میآورد. مسافران میتوانند تمام روز در ساحل لم داده، از قلمروی کوهستانی دیدن کنند یا شاید هم به غواصی در میان صخرههای مرجانی بپردازند. این اقامتگاه تفریحی، به دلیل تجربیات غواصی غیر معمولش هم به شهرت رسیده است و مردم محلی آن را "بهشت گمشده "مینامند. اگر در جستجوی منقطهای مناسب برای استراحت و تفریح هستید، چرا سری به جامائیکا نمیزنید؟ برای دوستداران آرامش جایی بهتر از این کشور نیست. مهمانان میتوانند در سواحل اردو زده، در مهمانیهای شبانه که در ساحل برگزار شده و با آهنگهای شاد جامائیکایی همراهی میشوند، شرکت نموده یا به کوهستان آبی سفر کنند. از آنجایی که در این ناحیه وضعیت اقلیمی مناسبی حکفرماست، فعالیتهایی که در هوای آزاد انجام میشوند، همچون پیادهروی یا تجربه کردن ورزشهای آبی برای نخستین بار، لذت بخشتر خواهند بود. همچنین در این ناحیه استراحتگاههای متفاوت با قیمتهای مناسب برای هر بودجهای وجود دارند. پس چه بوجه کمی داشته و چه قصد استراحت در یک هتل 5 ستاره را داشته باشید، جامائیکا با رویی باز از شما استقبال میکند. تکنیک استادانه زِن و تجربه ریلکسیشن عمیق را میتوان تنها در این نقطه از جهان به دست آورد. اینجا مقصد نهایی کسانی است که مایلند "زِن" (Zen) یاد بگیرند؛ مکتب فکری خاص که طرفداران بودا از قرن هفتم پس از میلاد تا کنون از آن پیروی میکنند؛ از این رو میتوان انتظار مکانی آرام و دوستانه را داشت. علاوه بر این مسافرین میتوانند در دل کوهستان اطراق نمود یا با مردم محلی معاشرت کنند تا با فرهنگ این مردمان بهتر آشنا شوند. گردشگران زیادی به این ناحیه سفر نمیکنند؛ پس میتوان به دور از هیاهو و ازدحام، از تعطیلات لذت برد. بورا بورا جزیرهای است از مجموعه جزایر پولینزی متعلق به کشور فرانسه که در اقیانوس آرام و در نزدیکی استرالیا قرار گرفته است. از زمان راهاندازیاش به عنوان مقصدی توریستی تا کنون، بیشتر به دلیل ستارگان مشهوری که برای فرار از فلش دوربین خبرنگاران به آنجا فرار میکنند، به شهرت رسیده است. اینجا مکانی است مناسب برای افرادی که طالب تعطیلاتی توأم با آرامش و دور از شلوغی و شتاب زندگی شهری هستند. در کنار این آبهای زلال، فعالیتهایی همچون اردو زدن و پیادهروی هم از دیگر دلایل جذابیت این جزیره به شمار میروند. اگرچه دراز کشیدن در ساحل برای تمام روز، خود به تنهایی تفریحی مناسب میباشد. سنت وینسنت و گرنادین جزیرهای است کوچک در دریای کارائیب که در جنوب سنت لوچیا و باربادوس قرار گرفته است. اینجا هم شرایط اقلیمی خوبی برای فعالیتهای بیرون از منزل حکمفرماست. به علاوه از زمانی که هزینه اقامت در آن بالا رفت، تعداد گردشگران کمتری به آن رفت و آمد میکنند. از این جهت میتوان از تعطیلاتی کاملا متعلق به خود لذت برد. همچنین تفریحات آبی همچون اسکی، معاشرت با مردم بومی که فوقالعاده مؤدب هستند و غواصی در میان صخرههای مرجانی، از دیگر تفریحات مرسوم این جزیره به شمار میآیند. اینجا همه چیز برای احساس آرامشی کامل، در دسترس مسافران است. سیشل زنجیرهای است متشکل از 115 جزیره که در اقیانوس هند قرار گرفتهاند. این ناحیه به عنوان جزایر گرمسیری به شهرت چندانی دست نیافته و هنوز جای رشد و توسعه بیشتری دارد. از این مقدمه میتوان چنین نتیجه گرفت: جزایری بکر که دست بشر هنوز اقدام به تغییر آن نکرده و سواحلی که هنوز رنگ آلودگی به خود ندیده و با مجموعه ساختمانهای تجاری به اشغال در نیامدهاند، در انتظار گردشگران و مسافرین خسته هستند. اینجا برای کسانی که قصد گشتوگذار در جزیرهها را دارند، مکانی ایدهآل میباشد. به عنوان یک راهنمایی توریستی میتوان گفت سفر در این جزایر لذتبخش و مسیریابی در آنها بسیار ساده است. جزیره مرموز ایستر در کشور شیلی، بهترین جا برای برخورداری از اوقاتی آرام است؛ علاوه بر این که تعداد توریست اندکی به این جزیره سفر کرده و در نتیجه از دیگر نقاط توریستی خلوتتر میباشد. در این جا شما سرهای حجاری شده و سنگی بزرگی را میبینید که در نقاط مختلف جزیره قرار گرفتهاند و در باور بومیان قدیم، خدایان آنها محسوب میشدند. فرضیههای گوناگونی پیرامون نحوه و دلیل ساخت این سازهها وجود دارند؛ اما هنوز اطلاع ما در موردشان بسیار اندک و ناچیز است. تجربیات مربوط به جزایر کارائیب را میتوان با تجربه جزایر ویرجین کاملتر کرد. مهمانان این جزایر میتوانند از انواع گوناگونی از فعالیتهای خلاقانه استفاده کرده و در کنار آنها از شنا و غواصی در آبهای زلال لذت ببرند. مسافران با بازدید از آثار باستانی باقیمانده از کلیسای سنت فیلیپ که در جزیره تورتولا (Tortola) قرار گرفته، سفری آموزنده در تاریخ و فرهنگ غنی این ناحیه خواهند داشت. همچنین میتوان با غواصی در عمق اقیانوس، از لاشه کشتیهای غرق شده در این نواحی نیز دیدن کرده یا در جستجوی اشکال سنگی منحصر بفرد اعماق غارها را مورد کند و کاو قرار داد. انتخاب اصلی اکثر مردم برای سپری کردن تعطیلاتی سرگرم کننده، بالی در کشور اندونزی است. بالی که در بخش آسیایی اقیانوس آرام قرار گرفته است، جایی است که افراد میتوانند از تجربهای کاملا شرقی لذت ببرند. گردشگران در طول این سفر با فرهنگ غنی، اما ساده این مردمان آشنا شده و راه و رسم زندگی آنان را بهتر درک میکنند. همچنین از معابد و اماکن تاریخی این کشور دیدن کرده و در سواحل و استراحتگاهها، اوقاتی آرام را سپری میکنند و از چشمههای آب معدنی سرگرمکننده و ماساژ درمانی حین نوشیدن لیوانی معجون خنک، لذت میبرند. اینجا به دلیل خانههای ویلایی قشنگ، به شهرت رسیده؛ جایی که شما از مناظری بدیع در روز و شب بهرهمند میشوید.
کوای
جزیره وانوآ لوو(Vanua Levu) ، فیجی
جامائیکا
تبت
بورا بورا(Bora Bora)
سنت وینسنت و گرنادین(St. Vincent, the Grenadines)
سیشل
جزیره ایستر، شیلی
جزایر ویرجین، بریتانیابالی، اندونزی
“ملک عبدالله بن عبدالعزیز” ششمین پادشاه عربستان سعودی و دهمین فرزندِ عبدالعزیز آل سعود، بنیانگذار عربستان سعودی است.
ملک عبدالله پس از مرگ برادرش فهد بن عبدالعزیز، پادشاه عربستان شد. ملک عبدالله ۸۹ ساله تا کنون ۱۹ همسر و ۳۶ فرزند داشته است.
زنان :
۱- حصة بنت عبدالله ال سعود
۲- منیرة بنت محمد بن عبدالعزیز آل الشیخ
۳- منیرة بنت محمد بن عبدالله العطیشان من بنی تمیم
۴- نورة بنت عجمی المنیخر
۵- سلطانة بنت عبدالعزیز بن الأحمد السدیری
۶- عایدة فستق
۷- حصة بنت طراد الشعلان
۸- مشاعل بنت بندر بن فیصل الدویش
۹- تاضی بنت مشعان الفیصل الجربا
۱۰- ملکه بنت سعود بن زید الجربا الشمری
۱۱- طریفة الفیصل الحمود آل رشید
۱۲- هیفاء بنت مهنا بن عبدالرحمن آل مهنا
۱۳- حصة بنت مانع بن جمعة
۱۴- العنود دحام البخیت الفایز بنی صخر
۱۵- بینة بنت محمد بن نایف الحثلین
۱۶- عمشاء بنت خلیل بن قرمله
۱۷- نورة بنت لافی الشریم
۱۸- موضی بنت محمد بن فلاح آل مجفل
۱۹- شیخة بنت فهد العبود
پسران:
۱- متعب الاول
۲- خالد
۳- متعب الثانی
۴- عبدالعزیز
۵- فیصل
۶- مشعل
۷- ترکی
۸- سعود
۹- منصور
۱۰- محمد
۱۱- ماجد
۱۲- سعد
۱۳- مشهور
۱۴-بدر
۱۵- بندر
۱۶- سلطان
دختران:
۱- فهدة
۲- نایفة
۳- نوف
۴- عالیة
۵- عادلة
۶- صیتة
۷- سیفة
۸- سارة
۹- هیفاء
۱۰- سحر
۱۱- مها
۱۲- هلا
۱۳- جواهر
۱۴- ریم
۱۵- بسمة
۱۶- عریب
۱۷- الهنوف
۱۸- مضاوی
۱۹- سحاب
۲۰- شعالة
امید همون چیزی است که با وجودش با مشکلات میجنگیم
اما نباید زمان پیروزی فراموش کنیم که حالا وقت شادی و سروره
یادمون باشه قلب کافران نا امید از رحمت خداست و باید در سختی ها منتظر طلالو رحمت خدا باشیم امیدواری بهترین نشانه ی قلبی زیباست
دل شکسته ام از دنیا نه ،بلکه از ادمهای دنیا
ادمهای دور نه،ادمهای نزدیک
دوستان همیشگی نه ،دوستان صمیمی
دختران کوچه نه، دختران نجیب
بی صداقت ها نه،صادقان
دل گیرم از خودم
به خاطر بی وفایی ام نه ، به خاطر وفاداری بیش از لیاقتش
به خاطر سکوت نه ،به خاطر حرفهای داغ و سوزانش
آنچه متاثر از توافق ژنو اجرا شد، آنقدر تلخ بود که غرور ملی آحاد ملت، حتی رایدهندگان به آقای روحانی را جریحهدار کرد. ایرانیجماعت را همگان به احساس میشناسند و روحیه حساس. صدالبته دیدن تصاویر پلمب ساخت و سازهای هستهای و بازایستادن سانتریفیوژها از چرخش، روح و روان هر ایرانی آزادهای را آزار میدهد.
تودههای مردم، صرفنظر از مصداق رأیشان، لابد خود را میگذارند جای آن نخبه جوان که آن همه گمنام و بیادعا در کارگاههای هستهای مشغول کار است، بعد میبیند نتیجه تلاشش پلمب شده. چیست مگر گناه اصحاب هستهای؟! فیالمثل آیا وزرای همین کابینه، خوششان میآید که هر از چندی، دم و دستگاهشان به بهانههای مختلف، پلمب شود؟! یعنی هستهای ما اندازه صفحه فیسبوک وزیر خارجه حرمت ندارد؟!
من قدر سوادم، خود را فقط میگذارم جای فلان سوپور سایت نطنز. دل او هم غروب جمعهای است برای خود، خدا عالم است. یاد آن روز میکند که صبح به جای دیدن مهر و پلمب بازرسان آژانس، به مصطفی احمدیروشن سلام میداد. مشاهده آن جوان شهید کجا، تماشای ریخت جاسوسان سیا و موساد کجا؟! آنکه دارد لبو میفروشد هم ایرانی است، گیرم هنوز لبو را لای روزنامه بپیچد. ایضا آن راننده تاکسی که غذای گرمش را میگذارد صندوق عقب، بلکه ظهر شود و غذای از دهان افتاده و دیگر سرد شده را میل کند و ادامه کار مسافرکشی. حال متوجه میشوید که چرا بعضی از دماغ فیل پایین افتادههای مشاور، این همه دل ناصاف دارند با اقشار زحمتکش این ملت؟! بیخود نیست که درمیآید صدای آن عالم فرزانه؛ «بعد از دست دادن با اجنبی، بروید بشمرید انگشتان دستتان را مبادا کم شده باشد.» ایرانی، ایرانی است و آنجا که سخن از غرور ملی است، لبوفروش و راننده تاکسی و مرجع تقلید به هم میرسند.
آه از سیام دی ماه. !
ملت این روزها، ناظر بر آنچه بعضیها مرقوم میدارند، درگیر و دار این پرسش است که «ما عکس تعلیق هستهای را دیدیم اما کجاست تصویر مرگ تحریمها؟!» توافق ژنو، بسیار نامتوازن است و این «توافق نامتوازن» را لبوفروش حتی اگر نتواند درست تلفظ کند، کاملا میفهمد. البته عکسش هم صادق است! ملت اصلا به خاطر روی گل دولت، فرض هم بکند که توافق، متوازن بوده، باز در گیرودار یک پرسش دیگر است؛ «این سرمایه که شما با آن معامله بر فرض متوازن کردهاید، سرمایه خودتان بوده یا سرمایه خون شهدای هستهای؟! سرمایه خودتان بوده یا سرمایه دولتهای قبلی؟! شما که قبلا هم باری هستهای را پلمب کرده بودید، پس سرمایهای که با آن دست به معامله زدید، از خودتان نبوده، بلکه محصول کار و ماحصل خون گذشتگان بوده. با این همه، چرا علیه گذشته سیاهنمایی میکنید؟! و چرا این همه دروغ میگویید؟!»
آری! حتی فرض هم بگیریم دولت در این توافق، گل کاشته، همه آن امتیازی که به حریف داده، مدیون سرمایهای است که دیگران، بویژه شهدای هستهای، به او منتقل کردهاند و الا دولت هفتدهم درصدی، چیزی هم داشت که به دشمن بدهد تا مثلا مرگ تحریمها را از اجنبی بازستاند؟!
و اما فرض و خیال را وانهیم و سخن بر مبنای واقعیت بگوییم. اظهارات دستاندرکاران سیاست خارجی دولت، بلکه شخص رئیس قوه مجریه را اگر در این ۱۰۰ روز اخیر بررسی کنیم، معالاسف آنچه زیاد دیده میشود، تناقض است. «ما از هیچ حق هستهای در برابر قدرتها کوتاه نمیآییم» در حالی بیان میشود که همین چند وقت پیش، جشن شادمانی گرفتند و گفتند: «حتی آمریکا هم حقوق هستهای ما را به رسمیت شناخته».
اولا؛ اگر به رسمیت شناخته، دیگر چه لزوم است به جمله «ما از حق هستهای خود در برابر دشمن کوتاه نمیآییم»؟! مگر او به رسمیت نشناخته بود؟! وانگهی! این چه طرز حرف زدن با یک دشمن مودب و باهوش است که حقوق هستهایات را هم به رسمیت شناخته؟!
ثانیا؛ عاقبت بر ما روشن کنید که دشمن، کدام حق را به رسمیت شناخته؟! حق غنیسازی، حق هستهای یا حق مهر و پلمب تاسیسات هستهای؟!
متاسفانه تناقض در این باب، زیادی زیاد است. «ما از حقوق هستهای خود یک ذره عقبنشینی نمیکنیم» جملهای است از وزیر امور خارجه. آقای ظریف! اینگونه؟! میخواستید عقبنشینی کنید، چه میکردید؟! و آیا بهتر نیست از هستهای، یک چیزی هم باقی بگذاریم و همه را پلمب نکنیم، بلکه برای معامله در ادوار بعدی مذاکرات، احیانا سرمایهای برای چانه زدن داشته باشیم؟! ما از قبل، سیاهی سیام دی ماه را میدیدیم که معتقد بودیم اسرائیل، اتفاقا بیشترین منفعت را از توافق ژنو میبرد اما بعضیها، نه فقط فریب خنده اوباما را خوردند، بلکه حتی فریب اخم و تخم ظاهری نتانیاهو را هم خوردند! مسخره است؛ هستهای ما متاثر از توافق ژنو، پلمب شود، آن وقت نتانیاهو از این توافق عصبانی باشد! بعضیها خوب است حالا پیدا کنند همصدای با اسرائیل کیست؟! و هر چند مشاوران ارشد و عالی این دولت، ما را غیرقانونی میدانند، ما اما مشورتهای بهتری به دولت میدهیم. آنچه سیام دی ماه، نقدا لرزید، ساختمان صنعت هستهای کشور بود، نه ساختمان تحریم. این توافق اما طبق مفاد آن، قابل بازگشت است. سرمایه را بازگردانید، که همه آن سرمایه، اتفاقا در اوج تحریم، حاصل شد.
آقایان! آنچه مخل چرخیدن چرخ کارخانههای ما بود، چرخش سانتریفیوژها نبود. سانتریفیوژها خود بخشی از کارخانه ما هستند. بهتر نیست به جای شوهر دادن هستهای، دمی با عزم و غرور ملی و همت مردمان نیک خودمان وصلت کنیم؟! و آیا بهتر نیست به جای مفت فروختن سرمایهای که دیگران برای ما به ارث… یعنی به امانت گذاشتهاند، با کار و تلاش، سرمایهای به سرمایه قبلیها اضافه کنیم؟! به این معنی، من با سرمایهداری موافقم. آدم بیسرمایه، غرور مردمش را میشکند، نه ساختمان تحریم را. آه از سیام دی ماه… این «آه» خودش مشورتی است به دولت. گیرم رأی ما به بیقانونی بوده! آه ما کاملا قانونی است.
شاید شنیده باشید ، کرم از خود درخته !
این ضرب المثل زمانی به کار میره که مشکل از خود انسان باشه نه شخص دیگری
واقعا به این مثل اعتقاد دارم
مخصوصا حالا که اطرافیانم رو بهتر میشناسم
روزها میگذره و نگاهی به اسمون خیره شده
هر روز با یک رنگ تازه و یک دنیا تجربه که کوله بار شبانگاهی ام میشه باز توی رویا میبینم
دوست داشتنم داره حیف بعضی ادمهایی میشه که لیاقتشون رو نشون دادن نه یکبار و دوبار ...
ادمهایی که دوست داشتن رو نفهمیدن یا معنی دوستی رو با کثافت کاری یکی کردن
خدا نکنه دوست داشتن کسی تبدیل بشه به تنفر
خیلی سعی میکنم پاک زندگی کنم پاکتر از خیال تو ،همون خیالی که عشق و هوس رو یکی کرد
دوست دارم تو هم پاک بودی حداقل خیالت پاک بود یا حداقل خیالت از من پاک بود
شاید اگر زلال میشدی معنی دوست داشتنم رو میفهمیدی
گاهی دلت میگیره
گاهی اینقدر معرفت نشون میدی که دیگه بهت اعتماد نداشته باشن
گاهی میگی از هرچی مرده حالم بهم میخوره اما میبینی خوب هم توش پیدا میشه
گاهی دلت اینقدر از دست عزیزات میگیره که دوست داری توی بیابون تنها باشی و فریاد بزنی
گاهی اینقدر تلاش میکنی که وقت پیروزی یادت میره جشن بگیره
گاهی از خنده و گاهی از گریه دوست داری تنها باشی
گاهی به خاطر خدا میخوای کاری بکنی اما چندتا دروغ هم وسطش میگی که مبادا قسمی رو که قبلا خوردی بشکنی
گاهی دلت داد میزنه بزن توی صورتش ولی میدونی که دوباره نمیتونی حلالیت طلبیدن ازش رو امتحان کنی
گاهی چشمات میبینه چقدر طرف کثیفه اما مجبوری حکم به ظاهر کنی و دفاعیاتش رو قبول کنی
گاهی دلت میگه قضاوتت درسته اما عقلت میگه قضاوت سختتر از اون حرفهاست که تو بتونی درست قضاوت کنی
گاهی اینقدر بهش فکر میکنی که از درس و زندگی و دوستانت باز میشی و امتحانت رو خراب میکنی
گاهی دلت میخواد خفه اش کنی اما خدا میگه دلت دوست داشته باشه هم در گناه خفه کردن شرکت داری
گاهی از کسی که براش از جون مایه میزاری داغون میشی درست لحظه ای که باید جشن پیروزی تو بگیری
گاهی حتی استاد هم که باشه مرد بودنش رو با شهوت اش نشون میده
گاهی مرد بودن رو مترادف دنبال کردن دخترا میدونه اما از انسانیت یک مرد خبری نیست
گاهی فقط دلت میگیره اما گاهی قلبت از بی مرامی دوستات درد میگیره
گاهی دوست داری چند روز از زندگی ات رو میمردی اما دوباره زنده میشدی
گاهی از بی مرامی دوست صمیمیت به خدا شکایت میکنی
گاهی از اسمش هم بدت میاد حتی اگه استاد خوبت باشه
گاهی نابود شدن اسون تر از داغون شدنت هست
گاهی ایامی که گذشت رو میخوای فراموش کنی اما امروز رو فراموش نکنی بهتره
گاهی خودت باشی یا چسبک باشی یا رفیق باشی فرقی نداره اما مهم اینه که انسان باشی تا اخر اخرش ... .
مهمترین
کتاب روزنامه نگاری نوین قندی و بدیعی
وسایل ارتباط جمعی معتمد نژاد(به جز فصل اخر)
ارتباط شناسی محسنیان راد
نظریه های ارتباطات مهدی زاده (دو فصل اخر)
نظریه های ارتباطات دهقان
تاریخ و امار و روش تحقیق ماهان
مقاله نویسی قندی
مخاطب شناسی جان فیسک
آسانسور، آلیاژ، آمپول، املت، باسن، بتون، بلیت، بیسکویت، پاکت، پالتو، پریز،پلاک، پماد، پوتین، پودر، پوره، پونز، پیک نیک، تابلو، تراس، تراخم، نمبر،تیراژ، تور، تیپ، خاویار، دکتر، دلیجان، دوجین، دوش، دبپلم، دیکته، رژ، رژیم،رفوزه، رگل، رله، روبان، زیگزاگ، ژن، ساردین، سالاد، سانسور، سرامیک، سرنگ،سرویس، سری، سزارین، سوس، سلول، سمینار، سودا، سوسیس، سیلو، سن، سنا، سندیکا،سیفون، سیمان، شانس، شوسه، شوفاژ، شیک، شیمی، صابون، فامیل، فر، فلاسک، فلش،فیله، فیبر، فیش، فیلسوف، فیوز، کائوچو، کابل، کادر، کادو، کارت، کارتن، کافه،کامیون، کاموا، کپسول، کت، کتلت، کراوات، کرست، کلاس، کلوب، کلیشه، کمپ،کمپرس، کمپوت، کمد، کمیته، کنتور، کنسرو، کنسول، کنکور، کنگره، کودتا، کوپن،کوپه، کوسن، گاراژ، گارد، گاز، گارسون، گریس، گیشه، گیومه، لاستیک، لامپ،لیسانس، لیست، لیموناد، مات، مارش، ماساژ، ماسک، مبل، مغازه، موکت، مامان،ماتیک، ماشین، مانتو، مایو، مبل، متر، مدال، مرسی، موزائیک، موزه، مین،مینیاتور، نفت، نمره، واریس، وازلین، وافور، واگن، ویترین، ویرگول، هاشور،هال، هالتر، هورا و بسیاری از واژههای دیگر.
آیا میدانستید که بسیاری از واژههای عربی در زبان فارسی در واقع عربی نیستند و اعراب آنها را به معنایی که خود میدانند در نمییابند؟ این واژهها را ساختگی (جعلی) مینامند و بیشترشان ساختهٔ ترکان عثمانی است. از آن زمرهاند:
ابتدایی (عرب میگوید: بدائی)، انقلاب (عرب میگوید: ثوره)، تجاوز (اعتداء)،تولید (انتاج)، تمدن (مدنیه)، جامعه (مجتمع)، جمعیت (سکان)، خجالت (حیا)،دخالت (مداخله)، مثبت (وضعی)، مسری (ساری)، مصرف (استهلاک)، مذاکره (مفاوضه)،ملت (شَعَب)، ملی (قومی)، ملیت (الجنسیه) و بسیاری از واژههای دیگر.
بسیاری از واژههای عربی در زبان فارسی را نیز اعراب در زبان خود به معنی دیگری میفهمند، از آن زمرهاند:
رقیب (عرب میفهمد: نگهبان)، شمایل (عرب میفهمد: طبعها)، غرور (فریفتن)،لحیم (پرگوشت)، نفر (مردم)، وجه (چهره) و بسیاری از واژههای دیگر.
آیا میدانستید که ما بسیاری از واژههای فارسیمان را به عربی و یا به فرنگی واگویی (تلفظ) میکنیم؟
آیا میدانستید که ما بسیاری از واژههای فارسیمان را به عربی و یا به فرنگی واگویی (تلفظ) میکنیم؟
این واژههای فارسی را یا اعراب از ما گرفته و عربی (معرب) کردهاند و دوباره به ما پس دادهاند و یا از زبانهای فرنگی، که این واژها را به طریقی از خود ما گرفتهاند، دوباره به ما دادهاند و از آن زمرهاند:
ـ از عربی
فارسی (که پارسی بوده است)، خندق (که کندک بوده است)، دهقان (دهگان)، سُماق (سماک)، صندل (چندل)، فیل (پیل)، شطرنج (شتررنگ)، غربال (گربال)، یاقوت (یاکند)، طاس (تاس)، طراز (تراز)، نارنجی (نارنگی)، سفید (سپید)، قلعه (کلات)،خنجر (خون گر)، صلیب (چلیپا) و بسیاری از واژههای دیگر.
ـ از روسی
استکان: این واژه در اصل همان «دوستگانی» فارسی است که در فارسی قدیم به معنای جام شراب بزرگ و یا نوشیدن شراب از یک جام به افتخار دوست بوده است که از سدهٔ ١۶ میلادی از راه زبان ترکی وارد زبان روسی شده و به شکل استکان درآمده است و اکنون در واژهنامههای فارسی آن را وامواژهای روسی میدانند.
سارافون: این واژه در اصل «سراپا» ی فارسی بوده است که از راه زبان ترکی وارد زبان روسی شده و واگویی آن عوض شده است. اکنون سارافون به نوعی جامهٔ ملی زنانهٔ روسی گفته میشود که بلند و بدون آستین است.
پیژامه: همان « پایجامه» فارسی است که اکنون در زبانهای انگلیسی، آلمانی، فرانسوی و روسی pyjama نوشته شده و به کار میرود و آنها مدعی وام دادن آن به ما هستند.
واژههای فراوانی در زبانهای عربی، ترکی، روسی، انگلیسی، فرانسوی و آلمانی نیز فارسی است و بسیاری از فارسی زبانان آن را نمیدانند. از آن جملهاند:
ـ کیوسک که از کوشک فارسی به معنی ساختمان بلند گرفته شده است و در تقریباً همهٔ زبانهای اروپایی هست.
ـ شغال که در روسی shakal، در فرانسوی chakal، در انگلیسی jackal و در آلمانیSchakal نوشته میشود.
ـ کاروان که در روسی karavan، در فرانسوی caravane، در انگلیسی caravan و در آلمانی Karawane نوشته میشود.
ـ کاروانسرا که در روسی karvansarai، در فرانسوی caravanserail، در انگلیسی caravanserai و در آلمانیkarawanserei نوشته میشود.
ـ پردیس به معنی بهشت که در فرانسوی paradis، در انگلیسی paradise و در آلمانی Paradies نوشته میشود.
ـ مشک که در فرانسوی musc، در انگلیسی musk و در آلمانی Moschus نوشته میشود.
ـ شربت که در فرانسوی sorbet، در انگلیسی sherbet و در آلمانی Sorbet نوشته میشود.
ـ بخشش که در انگلیسی baksheesh و در آلمانی Bakschisch نوشته میشود و در این زبانها معنی رشوه هم میدهد.
ـ لشکر که در فرانسوی و انگلیسی lascar نوشته میشود و در این زبانها به معنی ملوان هندی نیز هست.
ـ خاکی به معنی رنگ خاکی که در زبانهای انگلیسی و آلمانی khaki نوشته میشود.
ـ کیمیا به معنی علم شیمی که در فرانسوی، در انگلیسی و در آلمانی نوشته میشود.
ـ ستاره که در فرانسوی astre در انگلیسی star و در آلمانی Stern نوشته میشود. Esther نیز که نام زن در این کشورهاست به همان معنی ستاره است.
برخی دیگر از نامهای زنان در این کشورها نیز فارسی است، مانند:
ـ Roxane که از واژهٔ فارسی رخشان به معنی درخشنده است و در فارسی نیز به همین معنی برای نام زنان روشنک وجود دارد.
ـ Jasmine که از واژهٔ فارسی یاسمن و نام گلی است.
ـ Lila که از واژهٔ فارسی لِیلاک به معنی یاس بنفش رنگ است.
ـ Ava که از واژهٔ فارسی آوا به معنی صدا یا آب است. مانند آوا گاردنر.
ـ واژههای فارسی موجود در زبانهای عربی، ترکی و روسی را به دلیل فراوانی جداگانه خواهیم آورد.
آیا میدانستید که این عادت امروز ایرانیان که در جملات نهیکنندهٔ خود «ن» نفی را به جای «م» نهی به کار میبرند از دیدگاه دستور زبان پارسی نادرست است؟
امروز ایرانیان هنگامی که میخواهند کسی را از کاری نهی کنند، به جای آن که مثلا بگویند: مکن! یا مگو! (یعنی به جای کاربرد م نهی) به نادرستی میگویند:
نکن! یا نگو! (یعنی ن نفی را به جای م نهی به کار میبرند).
در پارسی، درست آن است که برای نهی کردن از چیزی، از م نهی استفاده شود، یعنی مثلاً باید گفت: مترس!، میازار!، مده!، مبادا! (نه نترس!، نیازار!، نده!،
نبادا!) و تنها برای نفی کردن (یعنی منفی کردن فعلی) ن نفی به کار رود، مانند:
من گفتهٔ او را باور نمیکنم، چند روزی است که رامین را ندیدهام. او در این باره چیزی نگفت.
آیا میدانستید که اصل و نسب برخی از واژهها و عبارات مصطلح در زبان پارسی در واژهها عبارتی از یک زبان بیگانه قرار دارد و شکل دگرگون شدهٔ آن وارد زبان ما شده است؟ به نمونههای زیر توجه کنید:
-هشلهف: مردم برای بیان این نظر که واگفت (تلفظ) برخی از واژهها یا عبارات از یک زبان بیگانه تا چه اندازه میتواند نازیبا و نچسب باشد، جملهٔ انگلیسی I shall have (به معنی من خواهم داشت) را به مسخره هشلهف خواندهاند تا بگویند ببینید واگویی این عبارت چقدر نامطبوع است! و اکنون دیگر این واژهٔ مسخره آمیز را برای هر واژهٔ عبارت نچسب و نامفهوم دیگر نیز (چه پارسی و چه بیگانه) به کار میبرند.
-چُسان فُسان: از واژهٔ روسی Cossani Fossani به معنی آرایش شده و شیک پوشیده گرفته شده است.
زِ پرتی: واژهٔ روسی Zeperti به معنی زتدانی است و استفاده از آن یادگار زمان قزاقهای روسی در ایران است در آن دوران هرگاه سربازی به زندان میافتاد دیگران میگفتند یارو زپرتی شد و این واژه کم کم این معنی را به خود گرفت که کار و بار کسی خراب شده و اوضاعش دیگر به هم ریخته است.
-شِر و وِر: از واژهٔ فرانسوی Charivari به معنی همهمه، هیاهو و سرو صدا گرفته شده است.
-فاستونی: پارچه ای است که نخستین بار در شهر باستون Boston در امریکا بافته شده است و بوستونی میگفتهاند.
-اسکناس: از واژهٔ روسی Assignatsia که خود از واژهٔ فرانسوی Assignat به معنی برگهٔ دارای ضمانت گرفته شده است.
-فکسنی: از واژهٔ روسی Fkussni به معنی بامزه گرفته شده است و به کنایه و واژگونه به معنی بیخود و مزخرف به کار برده شده است.
ـ لگوری (دگوری هم میگویند): یادگار سربازخانههای ایران در دوران تصدی سوئدیها است که به زبان آلمانی به فاحشهٔ کمبها یا فاحشهٔ نظامی میگفتند: Lagerhure.
ـ نخاله: یادگار سربازخانههای قزاقهای روسی در ایران است که به زبان روسی به آدم بی ادب و گستاخ میگفتند Nakhal و مردم از آن برای اشاره به چیز اسقاط و به درد نخور هم استفاده کردهاند.
یكی از آنها را گرفت و گوشه خلوتی پیدا كرد برای خواندن، خیلی خوشش آمد و خواست كه بازهم برای او از این سخنرانیها بیاورند.
عبید بن زراره گوید: از امام صادق (علیه السلام ) پرسیدم كه گناهان كبیره كدام است ؟حضرت فرمود:گناهان كبیره در نوشتار على بن ابى طالب (ع ) هفت چیز است : 1-كفر به خدا. 2- كشتن انسان .3- عاق پدر و مادر شدن .4- ربا خوردن .5-خوردن مال یتیم به ناحق .6- فرار از جهاد.7- تعرب بعد از هجرت (برگشت به جاهلیت ) .عبید مى گویداز امام پرسیدم: یك درهم از مال یتیم خوردن بزرگتر است یا ترك نماز؟حضرت فرمود: ترك نماز، عرض كردم : شما ترك نماز را از گناهان كبیره به حساب نیاوردیدحضرت فرمود: اولین گناه كبیره چه بود؟عرض كردم : كفر به خداوند.فرمود:شكى نیست كه تارك نماز كافر است ، یعنى بدون علت .
وسائل الشیعه ، ج 11، ص
السَّلامُ عليكم جميعاً و رحمة الله وبركاتُهُ
ظریفی با کفش نماز می خواند. دزدی که در کمین او بود و می خواست گیوه او را بدزدد، آمد و گفت: ای مرد! با گیوه نماز گزاردن روا نباشد، اعاده کن که نماز نداری. او گفت: اگر نماز ندارم، گیوه که دارم.
دزدی جامه کسی بدزدید و به بازار برد و به دست دلال سپرد تا بفروشدجامه را از دلال دزدیدند و دزد دست خالی نزد یاران بازگشت. گفتند: جامه را به چند فروختی؟ گفت: به آنچه که خریده بودم.
روزی در حضور ناصرالدین شاه از انواع عبادات گفتگو می شد وهرکس از محسنات عبادتی سخن می گفت؛ وقتی نوبت به
کریم شیره ای رسید، او گفت: قربان! بنده روزه را بیشتر دوست دارم؟
ناصرالدین شاه پرسید، چرا؟ گفت: برای این که روزه را می توان خورد، ولی سایر عبادات را نمی شود خورد.
یکی از روحانیون که امام جماعت یکی از مساجد بود منتظر فرصتی بود که بگوید: ریش تراشی حرام است، تا این که روزی در ماه رجب به دعای مخصوصی رسید که بین نماز خوانده می شود، در حین خواندن دعا به این جمله رسید که:... حرم شیبتی علی النار؛ خدایا محاسن مرا بر آتش جهنم حرام گردان
فرمود: آنان که ریش ندارند، چگونه این دعا را می خوانند، لابد می گویند اللهم حرم چونتی علی النار؛ خدایا چانه مرا بر آتش حرام گردان، چون من که ریش ندارم
پیر مردی خواست، پسرش را تنبیه کند. پسرش از پیشش فرار کرد و به مسجد رفت. پیرمرد نزدیک در مسجد آمد و سرش را در درون مسجد کرد و به پسرش خطاب کرد که فلان فلان شده، بیا بیرون و بعد از هفتاد سال پای مرا به مسجد باز نکن.
تاجری که برای تجارت به سفر می رفت و به او گفته شد که آیا سودی هم از این مسافرتها به دست می آوری؟ او گفت: بلی، نمازهای چهار رکعتی را نصفه می خوانم.
به شیخی که نماز نمی خواند، گفته شد: چرا نماز نمی خوانی؟ او گفت به دلیل قرآن که می گویند، نزدیک نماز نشوید (لاتقربوا الصلاة... ) و بقیه آیه را نمی خواند.
به شخصی که روزه نمی گرفت، گفته شد که چرا روزه نمی گیری؟ اوگفت: به دلیل خود قرآن که فرموده: اگر مسافر بودید، روزه نگیرید
و من هم در دنیا مسافر هستم و نمی توانم برای همیشه بمانم
حاشیه نویس: البته باید بدانید که در سفر موقت نمی توان روزه گرفت نه دائم السفر.
دهقانی نزد یکی از همسایگان خود رفت تا الاغ او را عاریه کند. او عذرخواهی کرد که امروز الاغ را به کس دیگر داده ام؛ در این بین صدای عر عر الاغ بلند شد. دهقان گفت: گویا الاغ شما در خانه است.
همسایه گفت: شما حرف مرا قبول ندارید و حرف الاغ را قبول دارید
از عالمی پرسیدند که در صحرا به کدام سمت غسل باید کرد. او گفت: به سمت جامه های خود تا دزد نبرد
شخصی به باغ دیگری رفته بود و مشغول خوردن میوه بود. صاحب باغ آمد و گفت: چرا به باغ من آمده ای و میوه می خوری، این حرام است. او گفت: من به خاطر حرام بودنش نمی خورم، بلکه به خاطر خاصیتش می خورم.
از فقیهی پرسیدند: در فصل زمستان شخصی به صحرا رفته و جنازه ای را دیده که در زیر برف است، چگونه او را باید غسل و کفن کند؟
آقا گفتند: آن شخصی را که به صحرا رفته و جنازه را دیده است باید تنبیه کرد که در فصل زمستان در صحرا چکار داشت که چنین تکلیف بر عهده اش آمده باشد.
شخصی در گفتن تکبیر وسواس داشت و برایش دلچسب نبود و چندین بار الله اکبر می گفت و بعد از آخرین بار که موفق به تکبیر می شد و فکر می کرد این را دیگر درست ادا کرده است یکی از
حاضران گفت: نشد. شخص بلافاصله گفت: فلان فلان شده ، این بار شده بود تو نگذاشتی
حاشیه نویس: بدان که وسواسی در هر کاری بد است، مبادا به این بلا گرفتار شوی
زاهدی گفت: نمی دانم، آیا ماه رمضان امسال خشنود رفت یا نه
ظریفی گفت: اگر ناراضی برود، سال دیگر بر نمی گردد
اعرابی نماز خویش بر خود تخفیف داد، ملامتش کردند. گفت: خاموش که حریف بخشنده است
حاشیه نویس: بلی خداوند بخشنده است، اما براساس حکمت
مردی به ابن سیرین گفت: خواب دیدم که خاتمی بر دست دارم وباآن دهان مردان و زنان را می بندم. او پرسید: آیا مؤذن هستی؟ گفتم: بلی. گفت: با اذان گفتنت مردم از مبطلات روزه دست بر می دارند
خواننده ای که ترانه می خواند، ترانه اش تمام شد، رو به جمعیت کرد و پرسید: حالا چه بخوانم. ظریفی در مجلس بود، گفت: حالا نماز را بخوان
آورده اند که شخصی از همسایه اش طنابی به امانت خواست، او گفت
بر روی آن ارزن گسترده ام.
آن مرد پرسید: چگونه بر طنابی ارزن گسترند؟
گفت: چون مقصود بهانه است، همین بس است؟
شخصی دو رکعت نماز در نهایت تعجیل می خواند. امام سجاد - علیه السلام به او نگاه می کردند. او بعد از نماز دست به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا چهار حورالعین و یک کاخ زرین در بهترین جای بهشت به من عطا فرما. امام فرمودند: مهر حقیر آورده ای
ونکاح عظیم می طلبی؟
شخصی مسجدی ساخته بود و نام خود را بر سر در آن نصب کرده بود. بهلول نام او را شبانه از سر در مسجد کند و نام خود را بر روی سر در مسجد نصب کرد. بانی مسجد وقتی نام بهلول را در روی مسجد دید، با عصبانیت سراغ بهلول رفت و او را عتاب کرد که چرا نام مرا از سر در مسجد برداشته ای و نام خود را بر جای آن نصب کرده ای؟
بهلول گفت: اگر مسجد را به خاطر خدا ساخته ای، چه فرق می کند که نام من باشد یا نام شما؟
یک نصرانی تازه مسلمان شده بود؛ قاضی به او گفت: الان مثل کودکی هستی که تازه متولد شده باشد. شش ماه بعد اهالی محل او را نزد قاضی بردند و گفتند: این تازه مسلمان در این مدت شش ماهه ابدا نماز نخوانده. او هم گفت: جناب قاضی، مگر شش ماه قبل به من نگفتید: گویا تازه متولد شده ای وال آن کودک شش ماهه هستم و آیا بر طفل شش ماهه نماز واجب است؟ قاضی خندید و به او اعتراض نکرد.
حکیمی گفت: مرگ چونان شیری است که به قصد تو آید و عمر تو فاصله مسیر آن است.
حکیمی گفت: در خیر اسراف روا نبود، همچنان که در اسراف خیری نیست.
از کسی پرسیدند: هرگز در کاری بر دیگران سبقت گرفته ای؟ گفت:بلی. او پرسید: در چه کاری؟ گفت: در بیرون آمدن از مسجد.
حاشیه نویس: لابد برای ادای حق الناس و یا انجام کارهای خیر
بوده است والا آدم مسجدی، مانند ماهی و آب است و هرگز از مسجد گریزان نیست
شخصی خانه ای اجاره کرده بود و چوبهای سقفش بسیار صدا می کرد. به صاحب خانه تذکر داد تا آن را تعمیر کند. صاحبخانه گفت: چوبهای سقف ذکر خدا را می گویند. او گفت: بسیار خوب، اما می ترسم که این ذکر منجر به سجود شود
نقل کرده اند که «علامه حلی» در حال طفولیت در خدمت دایی خود «محقق» درس می خواند و گاهی فرار می کرد، محقق او را تعقیب می کرد تا او را بگیرد، چون به نزدیک او می رسید، علامه آیه سجده را می خواند و محقق که به سجده می رفت، او فرار می کرد.
جمعی به دعای باران بیرون رفتند و همه اطفال را همراه خود می بردند.
ظریفی پرسید: چرا کودکان را همراه خود می برید؟ آنها گفتند: چون آنها بی گناهند، دعایشان مستجاب می شود. او گفت: اگر دعای ایشان مستجاب شدی، یک مکتب دار در همه عالم زنده نماندی.
امام باقر - سلام الله علیه از پیامبر - صلوات الله علیه وآله نقل نموده که روزی پیامبر در مسجد نشسته بودند، مردی وارد شد و بی آن که رکوع و سجود خویش تمام کند، نماز گزارد. پیامبر (ص) فرمود: نماز او چون مرغی است که نوک بر زمین می زند و اگر با این حال از دنیا برود به دین من نمرده است.
یکی از زنان پیامبر گفت: پیامبر (ص) گوسفندی کشتند و تمام گوشت آن را جز کتفش صدقه دادند. من به پیامبر گفتم: چیزی جز کتفش نماند. حضرت فرمودند: همه اش جز کتف باقی ماند.
یک یهودی، مسلمانی را دید که در ماه رمضان گوشت بریان
می خورد، با او به خوردن پرداخت. مسلمان گفت: ای فلان! گوشتی که مسلمان ذبح کرده باشد به یهودی حلال نیست. او گفت: من بین یهود، همچون تو هستم بین مسلمانان.
مردی با یکی از دوستان خود مشورت کرد که فلانی از من پول قرضی می خواهد، آیا صلاح می دانی به او پول قرض بدهم؟ گفت: بلی، خیلی بجاست. آن مرد پرسید: چرا؟ گفت: چون اگر شما به او پول قرض ندهید، سراغ من می آید.
مؤذنی اذان می گفت تا رسید به «حی علی الصلوة» ، مردم با عجله به سوی مسجد شتافتند تا این که صفهای مردم آماده نماز جماعت شد. ظریفی گفت: اگر مؤذن به جای حی علی الصلوة «حی علی الزکوة» می گفت، مردم در فرار از مسجد سبقت می گرفتند.
حاشیه نویس: البته برای مؤمنان واقعی دستور نماز و زکات فرقی نمی کند.
صوفی به خانقاه رسید، مرکب خود را بست و رفت میان خانقاه. صوفیان مرکب او را فروختند و خرج نیازهای خانقاه نمودند؛ سپس شروع کردند، ذکرهای مخصوص را با هم بگویند. بعد مسؤول خانقاه شروع به گفتن این جمله کرد که: «خر برفت و خر برفت» و همه با هم حتی آن که صاحب آن مرکب بود این جمله را می گفتند. بعد از تمام شدن جلسه که همه رفتند، او نیز بیرون آمد و دید مرکبش نیست، ناراحت شد و گفت:
خلق را تقلیدشان بر باد داد ای دو صد لعنت بر این تقلید باد
حاشیه نویس: تقلید در اسلام تقلید آگاهانه است، نه کورکورانه. تقلید در اسلام پیروی از متخصص است، آن هم راه انحصاری نیست، بلکه خود انسان می تواند متخصص باشد.
اعرابی به حج رفت. در طواف دستار او را دزدیدند. گفت: خدایا یک بار که به خانه تو آمدم، فرمودی که دستارم بدزدند، اگر یک بار دیگر مرا این جا ببینی می فرمایی تا گردنم را بشکنند!
می گویند کسی روزه نمی گرفت، ولی سحری می خورد، گفتند: تو که روزه نمی گیری چرا سحری می خوری؟ گفت: نماز که نمی خوانم، روزه هم که نمی گیرم، اگر سحری هم نخورم که دیگر کافر مطلق می شوم.
جماعتی، شخصی را نزد قاضی بردند و شکایت کردند که این شخص از هر یک از ما پولی قرض نموده و شخص مقروض، خود اقرار کرد که آنان راست می گویند و دعوی ایشان به جاست، اما مقرر فرمایید که مهلتم بدهند تا ملک و مال خود را بفروشم یا گرو بگذارم تا وجه آنان را ادا نمایم.
هنوز قاضی کلامش تمام نشده بودکه طلبکاران فریاد برآوردند که ای قاضی! این مرد، بی مال و املاک است و یک وجب ملک در هیچ جا ندارد. پس آن شخص بدهکار روی به قاضی کرد و گفت: جناب قاضی! در صورتی که طلبکاران من همه به زبان خود اقرار و اعتراف بر بی چیزی من می کنند، اینک آنچه اقتضای عدالت است به جای آور! قاضی گفت: دیگر هیچ حق سؤال و جواب با تو ندارند، المفلس فی امان الله.
عربی صبح به مسجد در آمد که نماز گزارده و عجله داشت. پیشنماز هم بعد از سوره فاتحه سوره نوح را شروع کرد، چون گفت: «انا
ارسلنا نوحا» یعنی: «ما فرستادیم نوح را» و ما بقی آیه از یادش رفت و سکوت او طول کشید. عرب را طاقت نماند و گفت: ایها القاری اگر نوح نمی رود، دیگری را بفرست و ما را رها کن.
ژنرال مغرور در خیابان، سرباز ساده ای را دید که خونسرد و آرام از کنار او گذشت و سلام نظامی نداد؛ ژنرال برگشت و باعصبانیت از سرباز پرسید: به من بگو وقتی یک ژنرال و یک سرباز در خیابان یکدیگر را می بینند، کدام یک باید اول سلام بدهد؟ سرباز فکری کرد و گفت: هر کدام با ادب تر باشند.
شخصی پس از یک ماه گرسنگی که سخت ناتوان و لاغر شده بود، برای رؤیت ماه در شب عید فطر به روی بام رفته بود، وقتی پس از زحمت زیاد رؤیت نصیبش شد و هلال ماه را به شاعر نازک و نزار، چون ابروی دلدار دید، خطاب به آن چنین گفت: مگر لازم بود خود و مردم بیچاره را بدین صورت درآوری؟
قاضی از دزدی پرسید: این همه سرقتها را تنها می کردی یا شریک هم داشتی؟ گفت، تنها بودم، مگر در این زمانه آدم درستکاری هم پیدا می شود که به شریکی انتخاب کنم.
حاشیه نویس: کافر همه را به کیش خود پندارد.
از کسی پرسیدند: چرا مؤذن هنگام اذان گفتن دست خود را بیخ گوش خود می گذارد؟ گفت: چون اگر دستش را جلو دهانش بگذارد صدایش بیرون نمی آید.
آمد رمضان نه صاف داریم و نه درد وزچهره ماگرسنگی رنگ ببرد
در خانه ما چو خوردنی چیزی نیست ای روزه برو ورنه تو را خواهم خورد
شبی جمعی دور هم نشسته بودند، یکی گفت: ای دوستان، ساکت! گویا دزد آمد به خانه. آنان گفتند: از کجا فهمیدی؟ گفت: چون دزد بی سر و صدا می رود دزدی می کند و من هر چه گوش دادم صدایی نشنیدم، فهمیدم که دزد آمده است.
زنی مشغول نماز بود که شخصی از او تعریف کرد، او میان نماز گفت: تازه روزه هم هستم.
حاشیه نویس: کلام بیجا نماز را باطل می کند، حتی گفتن «الله اکبر» بیجا.
شخصی به دیگری گفت: مرا بیست درهم وام و یک ماه مهلت بده. اوگفت: بیست درهم را ندارم، اما به جای یک ماه یک سال مهلت می دهم.
مردی به حلوا فروشی گفت: یک من حلوا به من نسیه بده. حلوافروش گفت: اول کمی بچش و ببین حلوای خوبی است یا نه. اوگفت: من ال آن قضای روزه رمضان سال پیش را گرفته ام.
حلوافروش گفت: پناه بر خدا اگر با شخصی چون تو معامله کنم؛ تو قرض خدا را از سالی به سال دیگر عقب انداخته ای با من چه خواهی کرد.
اعرابی را شتر گم شد. سوگند خورد که اگر شتر خود را یافت، آن رابه یک درهم بفروشد، اتفاقا شترش پیدا شد. اعرابی که طاقت نمی آورد با آن قیمتی که قسم خورده بود بفروشد، گربه ای رابگرفت و به گردن شتر آویخت و گفت: شتر و گربه را با هم می فروشم، شتر یک درهم و گربه پنجاه درهم. اعرابی دیگری ازآن جا بگذشت گفت: اگر آن گردن بند نبودی شتر چه ارزان بودی.
مردی در هوای گرم از تشنگی له له می کرد، بچه ای را در میان
کوچه ای دید، از او خواست مقداری آب برایش بیاورد. او گفت: دوغ داریم.
گفت: بیاور! او یک ظرف دوغ آورد.
مرد تشنه دوباره دوغ خواست، او رفت و دوباره یک ظرف دوغ آورد و به آن مرد داد. آن مرد که شرمنده محبت او شده بود گفت: خیلی به شما زحمت دادم. آن کودک گفت: زحمتی نیست، زیرا ما این دوغ را لازم نداشتیم، چون موش مرده در آن افتاده بود. آن مرد در حالی که ظرف پر از دوغ را در دستش داشت با عصبانیت به زمین انداخت. آن کودک فریاد زد: مامان این آقا ظرفی را که در میان آن غذای سگ را می دادیم به زمین انداخت و شکست!
ابوالعینا که به عیادت یکی از دوستان مریض خود رفته بود، از پرستارش پرسید: حال او چطور است، پرستار گفت: همان طوری که می خواهی.
ابوالعینا گفت: چرا ناله و گریه نمی شنوم.
به شخصی که در نماز جماعت شرکت نمی کرد، گفتند: چرا در نماز جماعت شرکت نمی کنی؟ گفت: قرآن می فرماید: «ان الصلاة تنهی عن الفحشاء والمنکر.»
از شخصی خواستند قراءت نمازش را بخواند، او گفت: «اعوذ بالله منم شیطان الرجیم.»
چند نفر نماز می خواندند، اولی حرفی زد. دومی که مشغول نمازبود، گفت: حرف نزن. سومی گفت: الحمدلله که من حرف نزدم.
از بوذرجمهر به هنگام مرگ خواسته شد که وصیتی بکند، او گفت: چه وصیتی بکنم، در دنیایی که انسان جاهل و تهیدست به دنیا می آید و
با اکراه می رود، پس به چنین دنیایی نباید دل بست.
ریاکاری مشغول نماز بود، احساس کرد، کسی وارد مسجد شده، نمازش را با کیفیت بهتری خواند. بعد از نماز نگاه به عقب کرد، دید سگی است که درب مسجد را باز کرده و وارد شده است.
دزدی به باغ رفته بود، صاحب باغ گفت: تو کیستی و چه می کنی؟ گفت: دست خدا از درخت خدا و از میوه خدا می خورد. او هم آن دزد را به درختی بست و شروع به کتک زدن کرد. همین که آمد ازخود دفاع کند و داد و فریادی بزند، صاحب باغ گفت: چرا ناراحتی؟ این دست خدا و چوب خداست که به بدن بنده خدا می خورد.
دزدی به باغی رفت و دامنش را پر از میوه کرد. صاحب باغ او را دید و به او گفت: چرا به باغ من آمده ای؟ گفت باد تندی آمد و مرا به داخل این باغ انداخت.
صاحب باغ پرسید: چرا این میوه ها را چیده ای؟ گفت از میوه ها می گرفتم تا خودم را نجات بدهم و آنها کنده می شدند. صاحب باغ پرسید: چرا دامنت را پر از میوه کرده ای؟ گفت: من هم متحیر بودم که چرا چنین شده است و این سؤال را شما پاسخ بدهید.
روزی حضرت رسول (ص) با جمعی از اصحابش وضو گرفتند وگردهم نشسته بودند تا نماز بخوانند. یکی از اصحاب شتری کشته و آن را پخته بود، چون چشمش به هیات اجتماع پیغمبر و اصحابش افتاد، تقاضا کرد که آنان میل نمایند. حضرت با اصحاب، آن غذا را میل کردند تا این که ظهر فرا رسید. از وی خواستند که مشغول نماز شوند. حضرت متوجه شد که یکی از اصحاب جلسه، وضویش باطل شده و خجالت می کشد که تجدید وضو نماید؛ او می خواهد بدون وضو نماز بخواند . حضرت رو به
اصحاب کرد و فرمود: تمام آنهایی که گوشت شتر خورده اند، باید وضو کنند و من هم تجدید وضو می کنم و حضرت دوباره وضو گرفتند و تمام اصحاب هم تجدید وضو کردند و نماز ظهر را به جماعت خواندند.
1. دهخدا ، امثال و حکم.
سؤالهای معمایی از ائمه معصومین - علیهم السلام [159]
مضرب بن آدم از علی - علیه السلام سؤال کرد:
1. کدام مرد و زنی است که بدون داشتن پدر و مادر آفریده شده اند؟
2. کدام مردی است که بدون پدر آفریده شده است؟
3. کدام رسولی است که مبعوث شد، اما نه جن و انس و نه ملک است؟
4. کدام قبری که راه می رفت؟
5. کدام است که خورد و نیاشامید؟
6. کدام زمینی بود که یک بار بر آن آفتاب تابید؟
7. کدام دو دوستی هستند که هرگز با هم دشمن نشوند؟
علی - علیه السلام در جواب فرمود:
یک: آدم و حوا.
دو: عیسی - علیه السلام.
سه: کلاغ.
چهار:حضرت یونس در شکم ماهی.
پنج: عصای موسی.
شش: رود نیل.
هفت: جسم و جان
از علی - علیه السلام پرسیدند: چیست که در حیاتش می آشامد و در مردنش می خورد.
علی - علیه السلام فرمود: عصای موسی است، هنگامی که شاخه ای از درخت بود می آشامید و موقعی که عصای موسی شد: ریسمانها و طنابهای افسونگران را می خورد.
سه نفر هفده شتر داشتند، اولی نصف هفده شتر، مال او بود، دومی یک سوم و سومی یک نهم شترها مال او بود.
قصد داشتند شترها را تقسیم کنند، ولی چون هفده نه نصف دارد و نه ثلث و نه تسع، لذا بین ایشان نزاع درگرفت و جهت داوری نزد امیرمؤمنان علی - علیه السلام آمدند. امام - علیه السلام یک شتر بر شتران آنان افزود و بدین ترتیب شتران را بین آنان تقسیم نمود:
به اولی فرمود: نصف هفده شتر هشت شتر و نیم می شود، ولی به تو نه شتر می دهم.
و به آن کس که یک سوم شترها از آن او بود، فرمود: یک سوم هفده از شش کمتر است، اما تو شش شتر بردار و به آن که یک نهم شتران برای او بود، فرمود: که یک نهم هفده از دو کمتر است، اما تو دو شتر بردار. علی - علیه السلام پس از تقسیم عادلانه، شتر خود را نیز برداشتند، چرا که جمع همه سهام «دو + شش + نه» هفده می شود.
شخصی از امام باقر - علیه السلام پرسید: آن چیست که زیاد و
کم می شود و آن چیست که زیاد می شود و کم نمی شود و آن چیست که کم می شود و زیاد نمی شود؟
حضرت فرمود: آن که زیاد و کم می شود ماه است و آن که زیاد می شود و کم نمی شود، دریاست و آن که کم می شود و هرگز زیاد نمی گردد، عمر انسان است.
از علی - علیه السلام پرسیدند: آن کیست که پدر نداشت و آن کیست که قوم و خویش نداشت وکدام مکان است که قبله ندارد؟
علی - علیه السلام فرمودند: کسی که پدر نداشت، عیسی و آن که خویش نداشت آدم بود و جایی که قبله نداشت و ندارد، خانه خداست.
باز پرسید: کدام سه چیزند که در رحمی نبوده و از بدنی بیرون نیامده اند؟
علی - علیه السلام فرمودند: عصای موسی و شتر صالح و قوچ ابراهیم است.
باز پرسیدند: کدام گوری است که صاحب خود را حرکت داد؟
علی - علیه السلام فرمودند: شکم آن ماهیی است که خدا یونس را در آن حبس کرد؟
مردی از علی - علیه السلام پرسید: خدا چه دارد و چه ندارد؟ چه پیش او نیست و چه نمی داند؟
حضرت فرمودند: اما آنچه ندارد، شریک است و چیزی که پیش او نیست، ستم است و چیزی را که نمی داند، گفته شما یهود است که عزیز را پسر خدا می دانید، چون کسی را خدا فرزند خود نمی شناسد.
مرد چون این پاسخها را شنید، گفت: به یگانگی خدا و رسالت محمد (ص) گواهی می دهم.
گروهی از یهود نزد عمر آمدند و گفتند: تو جانشین پیغمبری، ما آمده ایم از تو چیزهایی بپرسیم که اگر جواب گفتی به تو ایمان آورده و از تو پیروی می کنیم.
عمر گفت: بپرسید
گفتند: ما را از قفل و کلید آسمان و کسی که همراهان خود را ترساند و پنج چیزی که در رحم خلق نشده اند، آگاه کن!
عمر ساعتی به فکر فرو رفت و سپس گفت: چیزی از من پرسیده اید که نمی دانم. علی ممکن است، سؤالات شما را پاسخ گوید!
عمر کسی را نزد علی - علیه السلام فرستاد. هنگامی که حضرت تشریف آوردند، عمر گفت: این یهودیان چیزهایی از من پرسیده اند و من پاسخ آنها را نگفته ام و تعهد کرده اند که اگر به آنها جواب داده شود، مسلمان شوند.
علی - علیه السلام به یهودیان فرمودند: بپرسید! آنان سؤالات خود را، به حضرت عرض کردند.
سپس علی - علیه السلام فرمودند: اما قفل آسمان، شرک به خداست و کلید آن، «لااله الا الله» است و آن که همراهان خود را ترسانید، مورچه سلیمان بود.
پنج چیزی که در رحم خلق نشده اند: آدم، حوا، عصای موسی، ناقه صالح و قوچ ابراهیم است.
از کتاب ستارگان درخشان معصوم (ع) نهم.
مناظره حضرت جواد - علیه السلام
«یحیی بن اکثم» که می خواست حضرت جواد را به وسیله پرسش یک مساله آزمایش نماید، متوجه مامون شد و گفت: ای امیرمؤمنان! اجازه می دهید ازحضرت جواد مساله ای بپرسم؟
مامون گفت: از خود آن حضرت، کسب اجازه کن!
یحیی از حضرت جواد اجازه خواست؟
آن بزرگوار فرمود: مجازی.
یحیی گفت: چه می فرمایی درباره این مساله که شخصی محرم (کسی که در مکه لباس احرام پوشیده) باشد و صیدی را بکشد؟
حضرت جواد - علیه السلام فرمود:
1. آن شخص در حل (خارج از محیط مکه) بوده یا در حرم؟
2. عالم به احکام بوده یا جاهل؟
3. عمدا این عمل را انجام داده یا از روی خطا؟
4. آزاد بوده یا غلام (زر خرید) ؟
5. صغیر بوده یا کبیر؟
6. آن اولین صید او بوده (که شکار کرده) یا بیشتر؟
7. آن صید از پرندگان بوده یا غیر از آنها؟
8. آن صید کوچک بوده یا بزرگ؟
9. آن شخص محرم، بر این عمل اصرار دارد یا پشیمان شده است؟
10. شب این عمل را انجام داده یا روز؟
11 احرام عمره بوده یا احرام حج؟
یحیی از شنیدن این فروع و مسائل متحیر شد، هوش از سرش رفت، علامت عجز از صورتش ظاهر شد، زبانش دچار لکنت گردید و مقام علمی حضرت برای اهل مجلس واضح و روشن شد.
در همین هنگام بود که مامون از حضرت جواد - علیه السلام تقاضا کرد و گفت: چنانچه مایل باشید، جواب مسائل شخص محرم را بفرمایید تا مستفیض شویم؟
حضرت جواد - علیه السلام فرمود:
1. اگر شخص محرم صیدی را در غیر حرم (مکه و محیط آن) بکشد و صید از کبیر پرندگان باشد، یک گوسفند کفاره آن خواهد بود که باید قربانی کند.
2. اگر آن صید در حرم باشد، باید دو گوسفند قربانی نماید.
3. اگر جوجه مرغی را زمانی که لباس احرام نپوشیده، بکشد، باید یک بره قربانی کند که تازه از شیر گرفته شده باشد، ولی قیمت آن جوجه بر او واجب نخواهد بود.
4. اگر صید از حیوانات وحشی باشد؛ نظیر الاغ وحشی، باید یک گاو قربانی کند.
5. اگر صیدی که کشته، شتر مرغ باشد، باید یک شتر قربانی کند.
6. اگر صیدی که کشته آهو باشد، باید یک گوسفند قربانی نماید واگر یکی از آنها را در حرم کشته باشد، باید دو برابر قربانی کند و هدیه کعبه قرار دهد.
7. اگر آن کسی که صید را کشته برای حج احرام بسته باشد، باید در منا قربانی کند و اگر برای عمره احرام بسته باشد، باید در مکه قربانی نماید.
8. اگر عمدا صید را بکشد، گناه کرده، ولی چنانچه از روی خطا باشد، چیزی (کفاره و قربانی) بر او واجب نیست.
9. کفاره شخص حر و آزاد بر خودش واجب می شود، ولی کفاره شخص غلام بر مولای او واجب می گردد.
10. شخصی که صغیر باشد، کفاره بر او واجب نیست، ولی کفاره بر شخص کبیر (بالغ) واجب است.
11 شخصی که از کشتن صید پشیمان شود، همان پشیمانی باعث ساقط شدن عذاب آخرت از او خواهد شد، ولی شخصی که بر کشتن
صید اصرار داشته باشد، دچار عذاب آخرت می گردد.
همین که حضرت جواد - علیه السلام شقوق این مساله را تشریح فرمودند. مامون گفت: احسنت یا ابا جعفر! خدا از برای تو خیر بخواهد! آن گاه به حضرت جواد گفت: شما نیز از یحیی بن اکثم مساله ای پرسش نمایید!
حضرت امام جواد - علیه السلام متوجه یحیی شد و فرمود:بپرسم؟
یحیی گفت: میل با شماست، اگر از من چیزی بپرسید، چنانچه بتوانم جواب می گویم والا از خود شما یاد می گیرم.
امام - علیه السلام فرمود: چه میگویی درباره این مساله که:
1. مردی در اول روز به زنی نگاه کرد که بر او حرام بود؟
2. موقعی که قسمتی از روز گذشت، آن زن بر او حلال گردید.
3. همین که ظهر شد بر او حرام گردید.
4. هنگام عصر که فرا رسید حلال شد.
5. وقتی که آفتاب غروب کرد حرام گشت.
6. موقعی که وقت عشا رسید حلال شد.
7. هنگامی که نصف شب شد حرام گردید.
8. موقعی که فجر طلوع کرد بر او حلال شد. بگو بدانم چگونه می شود که این زن گاهی بر آن مرد حلال و گاهی حرام می گردد؟
یحیی بن اکثم گفت: به خدا قسم که من جواب این مساله را نمی دانم، شما بفرمایید تا بیاموزم!
حضرت جواد - علیه السلام فرمود: این زن کنیزکی است و این مرد اجنبی و نامحرم است